دربارۀ کتاب
یک روز مهرآیین (دختر نویسنده همین کتاب) پرسید: بابا چرا بستنی آب میشود؟ پدرش نمیدانست چه جوابی بدهد، اما به فکر فرو رفت.در دنیای کودکی که تازه زبان باز کرده این پرسش چقدر عمیق است. در میان همه چیزهای دوروبر او چرا فقط این یکی تغییر حالت میدهد؟ پرسشها که بیشتر شد و از بستنی به زندگی و مرگ و خدا و خیلی چیزهای دیگر کشید، روزی نویسنده از خودش پرسید که راستی چه اتفاقی میافتد که چشمه جوشان پرسشهای بچهها خشک میشود؟ این به بیحوصلگی بزرگترها برمیگردد یا ناآگاهی آموزگاران یا چارچوبهای مدرسه و دانشگاه یا…؟
نویسنده تصمیم گرفت به جای جواب سراغ سوال برود. او به جستوجوی شهر کودکی رفت، به سرچشمه پرسشها، به لحظههای کشف شوقمندانه هستی.
نویسنده از خودش پرسید: میشود قصههایی برای کودکان نوشت که همراه آنها بپرسد و بپرسد؟ نویسنده و تصویرگر و ناشر نمیدانند چقدر موفق میشوند، اما میدانند باید کاری کرد تا جهان از نگاه کنجکاو کودکان خالی نشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.